ساریناسارینا، تا این لحظه: 13 سال و 7 روز سن داره

دختراي نازم سارينا و ديانا

ما رفتیم شمال

سارینا جون یه هفته ای رفته بود شمال. توی این یه هفته انقدر مادرجون و خاله جون بهش رسیدن و ازش خوب نگهداری کردن که تو این یه هفته ای حدود نیم کیلو به وزنش اضافه شد که این وزن گیری تو این مدت اخیر بی سابقه بود!!! خلاصه سارینا تو این یه هفته انقدر با همه بازی کرد و بهش خوش گذشت که وقتی اومدیم خونه بدجوری افسردگی گرفت بی قراری می کرد. حتی وقتی مادرجونش بهش تلفن میکرد و باهاش صحبت میکرد صداشو می شناخت و کلی ذوق می کرد و به زبون خودش یه چیزهایی می گفت. پدرجون و مادرجون و خاله جون و دایی جونش هم انقدر بهش وابسته شده بودن.... خلاصه اینکه این یه هفته هم تموم شد و ما اومدیم تهران...... ای   اینم چندتا عکس جالبی که شمال گرفتیم... این...
19 اسفند 1390

خاله سمیه و امیررضاجون

چند روز پیش خاله سمیه با امیرجون اومدن خونه سارینا و امیر انقدر با سارینا بازی میکرد و تو این مدت به سارینا جون  انقدر خوش میگذشت که شبها هلاک خواب بود. اینم یه عکس ازشون.... اینم یه عکس از شیطنتهای سارینا که خودش آبکشها رو درآورده و رفته توش! ...
12 اسفند 1390
1